شاخصهای مکتب سیاسی امام خمینی(ره) در کلام امام خامنهای(مدظلهالعالی)
- شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۲۴ ق.ظ
توضیح:
درهمتنیدهگی معنویت با سیاست
«مکتب سیاسى امام داراى شاخصهایى است. من امروز چند خط از خطوط برجستهى این مکتب را در اینجا بیان مىکنم. یکى از این خطوط این است که در مکتب سیاسى امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسى امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسىِ خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال مىکرد؛ حتّى در مبارزات سیاسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنویت او بود. همهى رفتارها و همهى مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور مىزد. امام به ارادهى تشریعى پروردگار اعتقاد و به ارادهى تکوینىِ او اعتماد داشت و مىدانست کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت مىکند، قوانین و سنتهاى آفرینش کمک گار اوست. او معتقد بود که: «وللَّه جنود السّماوات و الأرض و کان اللَّه عزیزاً حکیما». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود مىدانست و علائم راهنماى حرکت خود بهشمار مىآورد. حرکت امام براى سعادت کشور و ملت، بر مبناى هدایت شریعت اسلامى بود؛ لذا «تکلیف الهى» براى امام کلید سعادت بهحساب مىآمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مىرساند. اینکه از قول امام معروف است و همه مىدانیم که گفته بودند «ما براى تکلیف عمل مىکنیم، نه براى پیروزى»، به معناى بىرغبتى ایشان به پیروزى نبود. بدون تردید پیروزى در همهى هدفهاى بزرگ، آرزوى امام بود. پیروزى جزو نعمتهاى خداست و امام به پیروزى علاقهمند بود - نه اینکه علاقهمند نبود یا بىرغبت بود - اما آنچه او را به سوى آن هدفها پیش مىبرد، تکلیف و عمل به وظیفهى الهى بود؛ براى خدا حرکت کردن بود. چون انگیزهى او این بود، لذا نمىترسید؛ شک نمىکرد؛ مأیوس نمىشد؛ مغرور نمىشد؛ متزلزل و خسته هم نمىشد. اینها خاصیت عمل به تکلیف و عمل براى خداست. کسى که براى تکلیف عمل مىکند، دچار تردید و تزلزل نمىشود؛ ترسیده و خسته نمىشود؛ از راه برنمىگردد و مصلحتاندیشىهاى شخصى، تعیینکنندهى راه و جهتگیرى او نمىشود. کسى که سیاست را با عرفان جمع مىکند و معنویت را با حرکت سیاسى، یکجا در برنامه زندگى خود قرار مىدهد، براى او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطهى مقابل سیاستِ کهنه شده و از مد افتادهى غربى است که بدروغ آن را سیاستِ مدرن مىگویند؛ یعنى تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت. تمدن غربى بر پایهى ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد؛ این خطاى بزرگ کسانى بود که تمدن و حرکت علمى و صنعتى را در اروپا شروع کردند. به علم اهمیت دادند - این خوب بود - اما با معنویت به جنگ برخاستند؛ این بد و انحراف بود. لذا این تمدن مادى و دور از معنویت هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر مىشود؛ هم خود آنها و هم همهى بشریت را با میوههاى زهرآگین خود تلخکام مىکند؛ همچنانکه تا امروز کرده است. پدیدهى استعمار - که دهها کشور و میلیونها انسان را سالهاى متمادى غرق در سختترین و شدیدترین محنتها کرد - یکى از چیزهایى است که در نتیجهى تفکیک علم از معنویت، سیاست از معنویت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد. دو جنگ جهانى اول و دوم هم از همان میوههاى تلخ بود. کمونیزم و حکومتهاى اختناق مارکسیستى هم جزو نتیجهها و میوههاى تلخ جدایى حرکت علمى و صنعتى از معنویت بود. ویران شدن کانون خانواده، سیلاب فساد جنسى و طغیان سرمایهدارىِ افراطى، همه نتایج همان تفکیک است. امروز هم اوج این دورى از معنویت را در زندان ابوغریب و دیگر زندانهاى عراق مىبینید. کسانى که این زندانها را اداره مىکنند، مدعى هستند که در تمدن بشرى پیشرفتهتریناند! نتیجهى چنین پیشرفتى را مردم دنیا از راه عکس و فیلم در زندانهاى عراق دیدند و یا از آن مطلع شدند. فجایعى که براى ملت عراق - و قبل از آن براى ملت افغانستان - پیش آمده است، منحصر به این چیزها نیست. در دو سه سال قبل کاروان عروسى در افغانستان بمباران شد و ماه قبل در عراق مجلس عروسى بهوسیلهى هواپیماهاى انگلیسى به عزا تبدیل گردید. تحقیر جوانهاى عراقى، شکنجهى مردان عراقى، تعرض به زنان و نوامیس عراقى، وارد شدن به حریم امن خانوادههاى عراقى، دولت فرمایشى بهوجود آوردن براى ملت عراق، همه سرریزهاى همان حرکتى است که وقتى شروع شد، این نتایج بهطور قهرى به دنبال آن هست. معنویت از دستگاه سیاست حذف شده است. در گذشته هم حکام و مستبدین و دیکتاتورهاى دنیا در شرق و غرب عالم از این کارها مىکردند؛ اما وقتى نامها و شعارهاى زیبایى مثل حقوق بشر، حقوق انسان و رأى انسان براى اروپایىها شناخته شد، و وقتى پا در جادهى علم گذاشتند، دورى از معنویت نگذاشت این شعارها آنطور که توقع بود و معنا مىشد، براى بشریت خیر به بار آورد؛ همانها براى بشریت مایهى شر و فساد شد. حرف نوى مکتب سیاسى امام بزرگوار ما براى دنیا این است که در همهى ارکان برنامهریزىهاى یک قدرت سیاسى، سیاست با معنویت، و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقى مورد مراعات قرار گیرد. شاخص اول از شاخصهاى اساسىِ مکتب سیاسى امام این است.
اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم
شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیینکننده بودن ارادهى انسان. در مکتب سیاسى امام، هویت انسانى، هم ارزشمند و داراى کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجهى ارزشمندى و کرامت داشتن این است که در ادارهى سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسى ایفا کند. لذا مردمسالارى در مکتب سیاسى امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردمسالارىِ حقیقى است؛ مثل مردمسالارى امریکایى و امثال آن، شعار و فریب و اغواگرىِ ذهنهاى مردم نیست. مردم با رأى خود، با ارادهى خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب مىکنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب مىکنند. لذا دو ماه از پیروزى انقلاب نگذشته بود که امام اصل نظامِ برآمدهى از انقلاب را به رأى مردم گذاشت. شما این را مقایسه کنید با رفتارى که کودتاگران نظامى در دنیا مىکنند، رفتارى که حکومتهاى کمونیستى مىکردند، و رفتارى که امروز امریکا مىکند. امروز امریکا بعد از پانزده ماه که با اشغال نظامى عراق را گرفته است، هنوز به مردم این کشور اجازه نمىدهد که بگویند براى حکومتِ خود چه چیز و چه کسانى را مىخواهند. نمایندهى سازمان ملل دیروز مصاحبه مىکند و مىگوید چون امریکایىها در عراق حضور نظامى دارند، باید رأى حاکم امریکایى در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمکراسى اینها این است. نام دمکراسى، اغواگرى است. دمکراسى حتّى در کشورهاى خودشان هم، یک مردمسالارى حقیقى نیست؛ جلوه فروشى به وسیلهى تبلیغات رنگین و پولهاى بىحسابى است که در این راه خرج مىکنند؛ لذا آراء مردم گم است. در مکتب سیاسى امام رأى مردم به معناى واقعى کلمه تأثیر مىگذارد و تعیین کننده است. این، کرامت و ارزشمندى رأى مردم است. از طرف دیگر امام با اتکاء به قدرت رأى مردم معتقد بود که با ارادهى پولادین مردم مىشود در مقابل همهى قدرتهاى متجاوز جهانى ایستاد؛ و ایستاد. در مکتب سیاسى امام، مردمسالارى از متن دین برخاسته است؛ از «امرهم شورى بینهم» برخاسته است؛ از «هو الّذى ایّدک بنصره و بالمؤمنین» برخاسته است. ما این را از کسى وام نگرفتهایم. عدهیى مىخواهند وانمود کنند که نقش مردم در ادارهى حکومتها را باید غربىها بیایند به ما یاد بدهند! غربیها خودشان هنوز در خم یک کوچه گرفتارند! همین امریکایىها و همین مدعیان دمکراسى، دیکتاتورهایى از قبیل محمد رضاى پهلوى را - که سىوپنج سال در این مملکت دیکتاتورى مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بیستسال در این کشور دیکتاتورى کرد - در آغوش گرفتند و پشتیبانى کردند و از آنها حمایت کردند. اینها طرفدار دمکراسىاند؟! دروغ مىگویند. هر کس مىخواهد دمکراسى اینها را ببیند، به عراق برود. برود رفتار آنها را با مردم مظلوم افغانستان ببیند. برود دمکراسىِ امریکایى را از حمایت بىدریغ امریکا از شارونِ جنایتکار ببیند. دمکراسى آنها این است؛ ما از اینها دمکراسى یاد بگیریم؟! اینها براى انسان نقش و ارزش قائلند؟ شما ببینید امروز در فلسطین چه فجایعى دارد اتفاق مىافتد. آیا فلسطینىها انسان نیستند؟ آیا صاحب سرزمین خود نیستند؟ آیا حق ندارند رأى و عقیده داشته باشند؟ امروز زشتترین و فجیعترین رفتار در فلسطین و عراق و افغانستان - و قبل از این در بسیارى از مناطق دیگر - دارد صورت مىگیرد؛ آن وقت همان کسانى که این رفتارهاى زشت را انجام مىدهند، خجالت نمىکشند و ادعاى دمکراسى مىکنند! رئیس جمهور امریکا وقیحانه ادعا مىکند که رسالت گسترش دمکراسى در دنیا و خاورمیانه بر دوش او سنگینى مىکند! دمکراسى آنها را در زندانهاى امثال ابوغریب - که در عراق و گوانتانامو کم هم نیستند - مردم دنیا دارند مىبینند. این، دمکراسى و حقوق بشر آنهاست! بسیار غافلانه است اگر کسى در داخل جوامع ما و در میان امت اسلامى خیال کند که غربىها باید بیایند به ملتهاى ما دمکراسى و مردمسالارى یاد بدهند! ما توقع داریم گویندگان و نویسندگانى که از انصاف برخوردار هستند، طورى حرف نزنند و طورى ننویسند که گویى امروز آنها دارند به مردم ما پیام مردمسالارى مىدهند. مردمسالارى را امام آورد؛ مردمسالارى را انقلاب آورد. در کشورى که در طول قرنهاى متمادى، جز در برهههاى بسیار کوتاه - که مثل یک لحظه گذشته است - معناى رأى و ارادهى مردم را نمىدانستند (ما در طول عمر خود چشممان به صندوق رأى نیفتاده بود! براى رأى مردم ایران کسى ارزش قائل نبود و دیکتاتورها در تمام دوران حکومتِ خود بیشترین بىاعتنایى را به مردم ما مىکردند) امام و انقلاب و نظام اسلامى ما مردمسالارى را آورد. عدهیى طورى حرف مىزنند که گویا ما تازه داریم وارد میدان مردمسالارى مىشویم! این بىانصافى نیست؟ این چشم بستن بر روى حقیقت نیست؟
نگاه بینالمللى و جهانى
شاخص سوم از شاخصهاى مکتب سیاسى امام، نگاه بینالمللى و جهانىِ این مکتب است. مخاطب امام در سخن و ایدهى سیاسى خود، بشریت است؛ نه فقط ملت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را بهدست آورد؛ اما مخاطب این پیام، همهى بشریت است. مکتب سیاسى امام این خیر و استقلال و عزت و ایمان را براى همهى امت اسلامى و همهى بشریت مىخواهد؛ این رسالتى است بر دوش یک انسان مسلمان. البته تفاوت امام با کسانى که براى خود رسالت جهانى قائلند، این است که مکتب سیاسى امام با توپ و تانک و اسلحه و شکنجه نمىخواهد ملتى را به فکر و به راه خود معتقد کند. امریکایىها هم مىگویند ما رسالت داریم در دنیا حقوق بشر و دمکراسى را توسعه دهیم. راه گسترش دمکراسى، کاربرد بمب اتم در هیروشیماست؟! توپ و تانک و جنگافروزى و کودتاگرى در امریکاى لاتین و آفریقاست؟! امروز هم در خاورمیانه این همه دغل بازى و فریبگرى و ظلم و جنایت به چشم مىخورد. با این وسایل مىخواهند حقوق بشر و رسالت جهانىشان را گسترش دهند! مکتب سیاسى اسلام فکر درست و سخن نوى خود را با تبیین در فضاى ذهن بشریت رها مىکند و مثل نسیم بهارى و عطر گلها در همهجا مىپیچد. کسانى که شامهى درستى داشته باشند، آن را استشمام مىکنند و از آن بهره مىبرند؛ همچنانکه امروز در بسیارى از کشورهاى دنیا بهرهى آن را بردهاند. فلسطینىها مىگویند ما حیات دوباره و بیدارى خود را از پیام امام گرفتهایم؛ لبنانىها مىگویند ما پیروزى خود بر ارتش رژیم صهیونیستى و اخراج صهیونیستها را از مکتب امام درس گرفتهایم؛ مسلمانها در هر نقطهى دنیا - جوانهاى مسلمان، روشنفکران مسلمان، نخبگان مسلمان - فتوحات فکرى خود در میدانهاى سیاسى را برخاسته و برآمدهى از مکتب فکرى امام مىدانند؛ تودههاى امت اسلامى با نام اسلام احساس عزت مىکنند؛ این همان نگاه بینالمللىِ مکتب امام به مسائل بشر است؛ مخصوص دنیاى اسلام هم نیست؛ لذا امروز مسألهى فلسطین براى ما یک مسألهى اصلى است؛ مصایب امت اسلامى براى ما دردناک است. آنچه در دنیاى اسلام اتفاق مىافتد، براى ملت ایران و کسانى که به نام و یاد امام بزرگوار دلبسته و دلخوش هستند، مسائل اساسى است؛ نمىتوانند نسبت به این مسائل بىتفاوت بگذرند. براى همین است که دنیاى استکبار مىخواهد بزرگترین جنایتها را نسبت به ملتهاى مسلمان انجام دهد؛ در حالىکه دیگر ملتهاى مسلمان نبینند، نفهمند و تصمیم نگیرند؛ حتّى اعتراض هم نکنند. ملت ایران مىبیند، مىفهمد، اعتراض مىکند، موضع مىگیرد و نسبت به مسائل دنیاى اسلام بىتفاوت نمىماند.
پاسدارى از ارزشها
شاخص مهم دیگر مکتب سیاسى امام بزرگوار ما پاسدارى از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسألهى ولایتفقیه روشن کردند. از اول انقلاب اسلامى و پیروزى انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، بسیارى سعى کردهاند مسألهى ولایتفقیه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفى کنند؛ برداشتهاى خلاف واقع و دروغ و خواستهها و توقعات غیرمنطبق با متن نظام سیاسى اسلام و فکر سیاسى امام بزرگوار. اینکه گاهى مىشنوید تبلیغاتچىهاى مجذوب دشمنان این حرفها را مىپراکنند، مربوط به امروز نیست؛ از اول، همین جریانات و دستآموزها و تبلیغاتِ دیگران این حرفها را مطرح مىکردند. عدهیى سعى مىکنند ولایت فقیه را به معناى حکومت مطلقهى فردى معرفى کنند؛ این دروغ است. ولایت فقیه - طبق قانون اساسى ما - نافى مسؤولیتهاى ارکان مسؤول کشور نیست. مسؤولیت دستگاههاى مختلف و ارکان کشور غیرقابل سلب است. ولایت فقیه، جایگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیرى از انحراف به چپ و راست است؛ این اساسىترین و محورىترین مفهوم و معناى ولایتفقیه است. بنابراین ولایتفقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتىِ محض و احیاناً نصیحتکننده است - آنطورى که بعضى از اول انقلاب این را مىخواستند و ترویج مىکردند - نه نقش حاکمیت اجرایى در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسؤولان اجرایى، قضایى و تقنینى دارد و همه باید بر اساس مسؤولیتِ خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوى مسؤولیتهاى خود باشند. نقش ولایتفقیه این است که در این مجموعهى پیچیده و در هم تنیدهى تلاشهاى گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نباید به چپ و راست انحراف پیدا شود. پاسدارى و دیدهبانىِ حرکت کلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالىاش، مهمترین و اساسىترین نقش ولایتفقیه است. امام بزرگوار این نقش را از متن فقه سیاسى اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد؛ همچنانکه در طول تاریخ شیعه و تاریخ فقه شیعى در تمام ادوار، فقهاى ما این را از دین فهمیدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها براى تحقق آن فرصت پیدا نکردند، اما این را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همینطور هم هست. این مسؤولیتِ بسیار حساس و مهم، به نوبهى خود، هم از معیارها و ضابطههاى دینى و هم از رأى و خواست مردم بهره مىبرد؛ یعنى ضابطههاى رهبرى و ولایتفقیه، طبق مکتب سیاسى امام بزرگوار ما، ضابطههاى دینى است؛ مثل ضابطهى کشورهاى سرمایهدارى، وابستگى به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نیست. آنها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابطشان انتخاب مىکنند، اما ضوابط آنها این است؛ جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، که اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند. در مکتب سیاسى اسلام، ضابطه، اینها نیست؛ ضابطه، ضابطهى معنوى است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت. علم، آگاهى مىآورد؛ تقوا، شجاعت مىآورد؛ درایت، مصالح کشور و ملت را تأمین مىکند؛ اینها ضابطههاى اصلى است برطبق مکتب سیاسى اسلام. کسى که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکى از این ضابطهها از او سلب شود و فاقد یکى از این ضابطهها شود، چنانچه همهى مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد. رأى مردم تأثیر دارد، اما در چارچوب این ضابطه. کسى که نقش رهبرى و نقش ولىفقیه را بر عهده گرفته، اگر ضابطهى علم یا ضابطهى تقوا یا ضابطهى درایت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحیت مىافتد و نمىتواند این مسؤولیت را ادامه دهد. از طرف دیگر کسى که داراى این ضوابط است و با رأى مردم که بهوسیلهى مجلس خبرگان تحقق پیدا مىکند - یعنى متصل به آراء و خواست مردم - انتخاب مىشود، نمىتواند بگوید من این ضوابط را دارم؛ بنابراین مردم باید از من بپذیرند. «باید» نداریم. مردم هستند که انتخاب مىکنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است. ببینید چقدر شیوا و زیبا ضوابط دینى و ارادهى مردم ترکیب یافته است؛ آن هم در حساسترین مرکزى که در مدیریت نظام وجود دارد. امام این را آورد. بدیهى است که دشمنان امام خمینى و دشمنان مکتب سیاسى او از این نقش خوششان نمىآید؛ لذا او را آماج حملات قرار مىدهند. در رأس اینها کسانى هستند که به برکت امام بزرگوار ما و مکتب سیاسى او، دستشان از غارت منابع مادى و معنوى این کشور کوتاه شده است. آنها جلودارند، یک عده هم دنبالشان حرکت مىکنند. بعضى مىفهمند چهکار مىکنند، بعضى هم نمىفهمند چهکار مىکنند.
عدالت اجتماعى
آخرین نکتهیى که بهعنوان شاخصهى مکتب سیاسى امام عرض مىکنم، مسألهى عدالت اجتماعى است. عدالت اجتماعى یکى از مهمترین و اصلىترین خطوط در مکتب سیاسى امام بزرگوار ماست. در همهى برنامههاى حکومت - در قانونگذارى، در اجرا، در قضا - باید عدالت اجتماعى و پُر کردن شکافهاى طبقاتى، مورد نظر و هدف باشد. اینکه ما بگوییم کشور را ثروتمند مىکنیم - یعنى تولید ناخالص ملى را بالا مىبریم - اما ثروتها در گوشهیى به نفع یک عده انبار شود و عدهى کثیرى هم از مردم دستشان خالى باشد، با مکتب سیاسى امام نمىسازد. پُر کردن شکاف اقتصادى در بین مردم و رفع تبعیض در استفادهى از منابع گوناگون ملى در میان طبقات مردم، مهمترین و سختترین مسؤولیت ماست. همهى برنامهریزان، قانونگذاران، مجریان و همهى کسانى که در دستگاههاى گوناگون مشغول کار هستند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکى از مهمترین شاخصهاى حرکتِ خود بهحساب آورند.
این مکتب، نظام اسلامى را بنیانگذارى کرد. بیستوپنج سال از آن زمان مىگذرد. بیشترین حملات هم در طول این بیستوپنج سال به کشور و ملت ما و این مکتب سیاسى شده است؛ اما ملت ما روزبهروز پیشرفت کرده است. ملت ما در زمینهى علم، در زمینهى عمران، در زمینهى سیاست بینالملل، در زمینهى ارتقاى آگاهىهاى گوناگون، در زمینهى ساخت زیربناهاى عظیم کشور، در زمینهى بهدست آوردن قدرت فناورى و احیاى استعدادهاى مردمى، و در بسیارى از زمینههاى دیگر، پیشرفتى داشته است که در گذشته حتّى تصور آن را هم نمىکرده؛ این به برکت اسلام است. ما هرگز ادعا نمىکنیم که در برنامههاى انقلاب، بهنگام و بهروز پیش رفتهایم و در آنجایى که باید باشیم، هستیم؛ نه، اما این کمکارىِ ماست. ما مسؤولان در ردههاى مختلف اگر بیشتر و بهتر کار کنیم، بدون شک موفقیتها بیشتر خواهد شد. امروز هم موفقیتهاى بسیارى داریم. امروز ملت ما قوى است؛ دولت ما قوى است؛ زیربناهاى کشور آماده است و پیشرفت علمى و استخراج استعدادهاى جوانان ما محیرالعقول است. ما مىتوانیم حرکت خود را شتاب دهیم؛ و این کار را هم ملت ما خواهد کرد و به فضل پروردگار و به حول و قوهى الهى پیشرفت مىکنیم. امروز پرچم اسلام، پرچم دیندارى، پرچم شجاعت و پرچم نوآورى در زمینهى سیاست در دست ملت ماست. دشمنها در تبلیغاتِ خود سعى مىکنند این دستاوردها را کوچک نشان دهند و آنچه را که این ملت بهدست آورده، از قلم بیندازند؛ اما نمىتوانند. انواع تلاشها را براى مقابله کردهاند. حتّى کار دشمنان انقلاب اسلامى با محوریت امریکا به اینجا رسید که سعى کردند نسخهى بدلِ سر تا پا غلط از نظام اسلامى را در افغانستان بهوجود آورند، که شد حکومت طالبان؛ تبدیل شد به یک کاریکاتور خندهآور مسخره؛ همان هم شد آفت جانشان. شاید به خیال خودشان مىخواستند پرچم اسلامخواهى و احیاى اسلام سیاسى را از دست این ملت بگیرند و دست کسانى بدهند که دستآموز خودشان بودهاند؛ اما نتوانستند و نخواهند توانست. خدا را شکر مىکنیم که ارادهى ما محکم است؛ راهمان روشن است؛ مردممان مؤمناند و مکتب سیاسى امام، زنده و درخشنده است. دشمنان ما هم قدرت ملت را فهمیدهاند و به آن اعتراف کردهاند. در زمینهى مسائل گوناگون جهانى و بینالمللى، مواضع ما مستقل است. ما تحت تأثیر کسى قرار نمىگیریم و به سراغ جنجال و تنشآفرینى نمىرویم؛ اما ظلم را محکوم مىکنیم؛ با ظالم اعلام مخالفت مىکنیم و از مظلوم اعلام حمایت مىکنیم. ما جنایت صهیونیستها در فلسطین را محکوم مىکنیم. ما ددمنشى و جنایات فجیع و بىنظیر دولت غاصب صهیونیست را در کشور فلسطین نسبت به مردم - ویران کردن خانهها، کشتن کودکان، کشتن پیرمرد مریضِ معلولى مثل شیخ احمد یاسین، آواره کردن هزاران فلسطینى از خانهى خود - زشت مىشماریم و محکوم مىکنیم و بر مرتکبان این جنایت و بر امریکا - که از این مرتکبان حمایت مىکند - لعنت مىفرستیم.»